سلام گل مامان و بابا
گل پسرم حالت چطوره این چند وقته همش دنبال کارامون هستیم نتونستم بیام و باهات حرف بزنم . عزیز دل مامان و بابا . می دونستی اسمت رو انتخاب کردیم اسم قشنگت شد آرتین .
آرتین عزیزم امیدوارم که این اسم رو دوست داشته باشی می دونی من و بابایی خیلی منتظرت هستیم امروز که دارم باهات صحبت می کنم 46 روز دیگه مونده تا روی ماهت رو ببینیم . عزیزم نمیدونم توهم دوست داری زودتر بیای پیش ما یا نه ؟
آرتین کوچولوی ما می دونم الان جات اونجا خیلی تنگ شده آخه هزار ماشاا... بزرگ شدی و دل مامانی برات خیلی کوچیک آخه . عزیز دلم می دونی دیروز ولنتاین بود من و بابایی رفتیم برای ولنتاین برات یه عروسک خرگوش خریدیم آخه سالی که بدنیا میایی سال خرگوشه . یه ماشین کوچولو هم خریدیم که درش از بالا باز می شه امیدورایم که از اون خوشت بیاد .
نوگل قشنگم فصلی که توش بدنیا میایی بهاره اون موقع هم عید نوروزه همه شاد و خوشحالند با اومدنت همیشه و هر روز برای ما بهاره و عیده . الهی که همیشه با طراوت و سرزنده باشی مثل فصلی که توش بدنیا میای.
نوگل ناز من ، کوچولوی قشنگ من ، عشق مامان و بابا ، رفتیم برات کلی وسایل خوشگل خریدیم . یه کوچولو اگه صبر کنی روز یکشنبه 1 اسفند قراره که تخت و کمد قشنگت رو بیارن بعدشم ما وسایلت رو می چینیم . وقتی چیدیم برات عکس می گیرم از وسایل قشنگت برات می ذارم توی وبلاگ تا برای همیشه برات بمونه و بزرگ که شدی ببینیشون .
می دونی تخت و کمدت رو با بابایی و خاله مینا رفتیم خریدیم و بقیه وسایلت رو هم با بابایی و مامان جون و خاله مینا رفتیم خریدیم نمی دونی چقدر قشنگن بذار عکساش رو برات بذارم .
بابایی روروئکت رو خیلی دوست داره شبا که از سر کار میاد یه کمی باهاش بازی می کنه . نمی دونی که بابایی چقدر بی تابه که تو رو زودتر ببینه . منم همینطور گل نازم .
چند روز پیش رفته بودیم جشن 22 بهمن که از طرف اداره مامانی گرفته بودن . اونجا همکارای مامانی نی نی هاشون رو بغل کرده بودن و آورده بودن نمی دونی چقدر دلم می خواست تو الان تو بغلم بودی تو رو خدا زودتر بیا و این انتظار ما رو تموم کن .
دوستت داریم نوگل بهاری
سه شنبه 26/11/89
11.ربیع الاول .1432
2011.15.فوریه