سلام ،
گل مامان چطوری حالت که خوبه ؟ بابایی هر روز حالت رو می پرسه ، خیلی دوست داره . گلم احساس می کنم که یه کمی بزرگ تر شدی دل تو دلم نیست که صدای قلبت رو بشنوم . خیلی دل مامانی برات تنگه کی می خواهی بیایی تو بغل مامان جون . راستی بگو چی دوست داری مامانی و بابایی برات بگیرن .
خوشگل مامان الان می دونی هفته سیزدهمه که قدمهای کوچولوت رو توی دل مامانی گذاشتی . الهی بمیرم برات که اینقدر مظلوم هستی و مثل نی نی های دیگه مامان رو اذیت نمی کنی . گل مامان دنبال قصه های قشنگ و عکسهای قشنگ قشنگ می گردم که برات بذارم تو وبلاگ .
گوگولی مامان مثل چشمام مواظبت هستم .
بابایی هم خیلی دوست داره که برات بنویسه اما این روزا خیلی سرش شلوغه . آخه میدونی امروز توی شرکت بابایی آدیت دارن همه مشغول کارن و سرشون شلوغه . الان چند شبه که بابایی مرتب سرکار می مونه تازه دیشب هم خیلی دیر اومد خونه (ساعت 10 شب) . صبح زود هم ساعت 5 و نیم از خونه رفت بیرون هنوز هم موفق نشدم که باهاش صحبت کنم آخه می ترسم مزاحمش بشم . حالا قراره که امروز زود بیاد خونه .
نی نی جون من برای بابایی دعا کن که کاراش خوب پیش بره . خیلی کار کرده خسته شده . بابایی گناه داره .
![]() |
یکشنبه
28.شهریور.1389
10.شوال.1431
2010.10.sep